Quantcast
Channel: خرمالو
Browsing latest articles
Browse All 11 View Live

Article 8

با احمد زلیخا نشسته بودم رو نیمکت تو حیاط ..احمد یه لوله پلاستیکی دستش بود و گذاشته بودش رو زمین و فک میکرد دنده اتوبوسههی دنده عوض میکرد و با مسافرای اتوبوسش و خودش حرف میزدنقی پشت پنجره اتاقمون...

View Article



Article 7

ساعت ملاقات تازه تموم شده.از اتاق ما جمعه ها کسی ملاقاتی نداره.به همین خاطر بعد از ملاقاتی تقی راه میوفته تو اتاق های دیگه تا شیرینی و میوه بگیره از بقیه.تقی داره میوه و شیرینی ها رو میشمره و به غیر...

View Article

Article 6

نقی سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و پرسید : از خانم فرخ پی پرسیدی محسن؟تا جواب بدم تقی که لخ لخ دمپاییش رو می کشد رو زمین و دنبال من اومد تو اتاق ، سوت زدنش رو قطع کرد و گفت : بذار برسیم بعد شروع کن...

View Article

Article 5

  سميه رو نيمكت نشسته بود و داشت آواز مي خوند البته آروم ميخوند و تا نزديكش نشدم نميشنيدم نگاه كن من به عشق تو چه ليلا وار تن يخ بسته پرواز رو مي بوسم بيا گرم كن منو با سرخي رگ هات من اون رگ هاي پر...

View Article

Article 4

کل اتاق ها رو گشتیمفقط 3 تا بلیز مشکی اضافی پیدا کردیمآخه تقی خودش بلیز مشکی ندارهیکی مال حاج اصغر بودبیشتر زیرپوش بود تا بلیزتقی پوشیدش...هم واسش تنگ بود هم بهش نمیومدتقی گفت این حاج اصغر هیچ وقت...

View Article


Article 3

موهام خیلی خیلی بلند شدهوقتی میرم حموم و خیس میشه خیلی از پیشونیم رو میپوشونهفرشید ننه میگه مث کارتون پت پستچی شدم که صبحا تلویزیونی که تو اتاق همگانی گذاشتن نشون میدهتقی عینک من رو از روی میز کنار...

View Article

Article 2

امروز ما رو بردن باغ وحشفقط مردها و پسرها رو. آقای اسدی گفت زن ها رو هم یه روز دیگه می بریم.چون همه تو یه مینی بوس جا نمی شیم.همینطوریشم مینی بوس جا کم داشت . اول من و تقی و احمد زلیخا و نقی و فرشید...

View Article

صندلی سه نفره مینی بوس برای من ، تقی و نقی !

قرار شد که من و تقی و نقی دست هامون رو بهم بدیم تا گم نشیم تو شلوغی. آقای اسدی داد میزنه میگه تقی پناهی نری وایسی جلوی این مغازه ها و جا بمونی.اونوقت پیدا کردنت با خداست. نقی زیرلب میگه این کارا واسه...

View Article


دوتا سبز،یکی سفید...

جدول های حیاط رو تازه رنگ کردن . نوبتی دوتا سبز یکی سفید ، دوتا سبز یکی سفید.همینطوری تا آخر حیاط که میرسه به نزده هایی که اونورش خیابونه و مردم رد میشن.وقت ملاقاتی بود . تو حیاط واسه خودمون چرخ...

View Article


Article 0

آقای رمضانی مرده. با زن و بچه اش میرفتن امام رضا زیارت که تصادف میکنن. همه شون با هم میمیرن. اینو امروز خانم شمس میگفت بعدش ادامه داد که امسال از هندوانه شب یلدا خبری نیست. ملافه نقی رو دست زد که خیس...

View Article
Browsing latest articles
Browse All 11 View Live




Latest Images